پشت خاکریز پاسگاه زید بودیم.
صبح بلند شدم دیدم شهید اراکیان قبری رو که برای خوندن نماز شب و عبادتش کنده بود به
سرعت پر میکنه.
-چی شده؟چرا پرش میکنی؟
-دیشب یه عقرب منو تو این قبر زده،دیگه تو هیچ قبری نمیخوابم!
بچه ها سر به سرش میذاشتن که تو با این وضع بعده شهادت میخوای شب اول قبر چیکار
کنی؟!!